دنيا

اين ديگه بار آخره دارم باهات حرف ميزنم

خداحافظ نا مهربون ميخوام ازت دل بكنم

سخته ولي من ميتونم سخته ولي من ميتونم

اين جمله رو اينقد ميگم تا كه فراموشت کنم

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |


رشته حبت را باید به ضریح دلی بست که خیال کوچ کردن نداشته باشد ...!

عاشقانه های جدید و رمانتیک (1)

آنهــــایی کهــ با من و شُمــــا “راه” نمی آیـــند، بــــرای دیگَــــران می دَونـــــــد...


+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

 

شاید دیگران خوبی های تورا فراموش کنند، اما تو خوب بودن را فراموش نکن

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

این بی قَراری ها دَست ِ مَن نیســــــــــــت !

باوَر کُن عاقِل تَرین آدم ها هَم

گــــــــــــاهی

دِلتَنگ ِ خاطِراتِ اَحمَقانشان می شَوَنـــــد !!!

1073oxfnfay6f5fjwg.jpg 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

تـــــــو..با محبـت پابنـــــــد..نمی شوی...!

مـــــــن هم ،کاردیگری بلـــد نیستم ... !!!!

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

بعضي وقتا عمر روزاي خوب چه كوتاهه...........


+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

زندگی نوشتنی زیاد داره اما گاهی هیچی پیدا نمی کنی بنویسی جز....

سکوت..........

 

 

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

د ِلـَم رَقـص نـمـے خـواـ هـَد هـِ ـے دُنـیـا تـَمـامَش کـُن
وَگـَرنـ َ...

سـازَتـ را مـے شِکـَنَم ایـــن بـآرژ

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند. آن‌ها در میان زوج‌های جوانی که در آن‌ جا حضور داشتند بسیار جلب توجه می‌کردند. بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین می‌کردند و به راحتی می‌شد فکرشان را ازنگاهشانشان خواند: نگاه کنید، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگي می‌کنند و چقدر در کنار هم خوشبختند. 

 پير مردبرای سفارش غذا به طرف صندوق رفت. غذا سفارش داد، پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سینی به طرف میزی که همسرش پشت آن نشسته بود رفت و رو به رویش نشست. یک ساندویچ همبرگر، یک بشقاب سيب زمینی خلال شده و یک نوشابه در سینی بود.

پیرمرد همبرگر را از لای کاغذ در آورد و آن را با دقت به دو تکه‌ی مساوی تقسیم کرد. سپس سیب‌زمینی‌ها را به دقت شمرد و تقسیم کرد. پیرمرد کمی نوشابه خورد و همسرش نیز از همان لیوان کمی نوشید. همین که پیرمرد به ساندویچ خود گاز می‌زد مشتریان دیگر با ناراحتی به آن‌ها نگاه می‌کردند و این بار به این فکر می‌کردند که آن زوج پیر احتمالاً آن قدر فقیر هستند که نمی‌توانند دو ساندویچ سفارش بدهند.

پیرمرد شروع کرد به خوردن سیب‌زمینی‌هایش. مرد جوانی از جای خود برخاست و به طرف میز زوج پیر آمد و به پیرمرد پیشنهاد کرد تا برایشان یک ساندویچ و نوشابه بگیرد؛ اما پیرمرد قبول نکرد و گفت: همه چیز رو به راه است، ما عادت داریم در همه چیز شریک باشیم.

مردم کم‌کم متوجه شدند در تمام مدتی که پیرمرد غذایش را می‌خورد، پیرزن او را نگاه می‌کند و لب به غذایش نمی‌زند. بار دیگر همان جوان به طرف میز رفت و از آن‌ها خواهش کرد که اجازه بدهند یک ساندویچ دیگر برایشان سفارش بدهد و این دفعه پیرزن توضیح داد: ما عادت داریم در همه چیز با هم شریک باشیم.

همین که پیرمرد غذایش را تمام کرد، مرد جوان طاقت نیاورد و باز به طرف میز آن دو آمد و گفت: می‌توانم سوالی از شما بپرسم خانم؟ پیرزن جواب داد: بفرمایید. جوان گفت: چرا شما چیزی نمی‌خورید؟ شما که گفتید در همه چیز با هم شریک هستید، منتظر چی هستید؟ پیرزن جواب داد: منتظر دندانها!

محبت عشق شریک زندگی دوست داشتن

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

 
بــــــــــاران بیهوده میباره،

 

کثیفی های این شهر زیر پوستش جمع شده است......

 

.

 

.

 

.

 

.

 

.

 

.

 

به صلیب میکشند بــــــــــاران را اگر خیسشان کند،

این موءمنان به نماز بــــــــــاران.....



+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

داره بارون میاد کوچه بازم لبریزه احساسه
هنوزم نم نم بارون صدای ما رو میشناسه

همین دیروز بود انگار تو با من تو همین کوچه
میگفتی زندگي وقتی تو با من نیستی پوچه

آهای بارون پائیزی کی گفته تو غم‌انگیزی
تو داری خاطراتم رو تو ذهن کوچه می‌ریزی

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

 

 عــــلم فیـــزیـــک دروغ میگه :

 

                                                  برای دیدن نیازی به نورنیست

                                                                                                                  فقط دلیل میخواد...

                                          tasvir love patugh.ir 13 تصویر زمینه های عاشقانه در اندازه 320*240


+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

باید خدا را از کلمه((خداحافظ)) حذف کرد...

تنها خداست که که مارا ترک نمیگوید...

تنها خدا و یاد ((حافظ))...

عکسهای عاشقانه

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

  

 کجایی عزیزم   ببینی که تنهام

 کجایی ببینی چه تاریکه شبهام

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

دلم یک اتفاق می خواهد .........صدای تو !!!

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

هیچگاه پیدا نمی شوند جسد انهایی که برایمان می میرند .

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

زندگی یک معماست... و ...عشق رقص زندگیست

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

برای نابود کردن یک فرهنگ نیازی نیست کتابها را سوزاند...

کافیست کاری کنید مردم ان را نخوانند .

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

این روزها
اگر خون هم گریه کنی
عمق همدردی دیگران با تو
یک کلمه است :
" آخـــــــی "

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

چهار فصل کامل نیست....

  هوای تو ......هوای دیگریست....!

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

نـتــرس از هجـــــ ـــ ـوم حـضــــــ ــــ ــورم ..

چــــیزی جــــ ـــ ـز تـــنــهایی با من نیـــستـــــ ـــ ـ ..

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد

یا باید خانه مان را عوض کنم

یا پستچی را

تو که هر روز برایم نامه می نویسی .... مگه نه ؟!!

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!

حمـاقـت یـعنـﮯ مـن کـه

اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوﮮ!

خـبری از دل تنـگـﮯ ِ تـو نمـی شود!

برمیگردم چـون

دلـتنـگـت مــی شــوم!!!

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

انگـــار

آخرین سهــــــ ــــ ــم ما از هم

همین سکوتـــــــــ ـــــــ ــــ اجباری سـتــــــ ـــ ـ ..

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

به جهنم که پیر می‌‌شوی
دیوانه !!!!!
چروکِ زیر چشمانت
همانقدر زیباست
که چینِ رویِ دامنت

14.jpg

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |