دنيا

 

 

به سلامتی اونايی که

 

 

 

 

 

 

 

 


براشون مهم نيست عشقشون زیبا و پولدار باشه

 

 

 

 

 


فقط می خوان کسي کنارشون باشه


که بشه باهاش زیبا ترين دنيا رو ساخت.....!

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

پاییز را

 


بدون چتر دوست دارم

 

 

 


وقتی بی هنگام روی لبانم چکه چکه می باری...

 

 


 

 

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

مجبوره اسم بچه هاشو یه جوری حفظ کنه دیگه  


گروه اینترنتی میشی گروپــــ

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

                              جلل خالق                             


گروه اینترنتی میشی گروپــــ

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

 

 

با مردی باش كه رژ لبت رو خراب کنه نه ریملتو.


+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

سلام امروز رفتم دستور توقيف فيزيكي ماشين م رو دادم واسه مهريم،داشتم فكر ميكردم موقع كه من رفتم باهاش آشتي كرديمو رفتيم سرخونه زندگيمون، وقت نداريت بود به خودم افتخار ميكنم كه طاقت اوردم  باهات سر كردم  درسته غرغر ميكردم ولي غرغر الكي نبود ميرفتي كار ميكرديو پولش هيچي به هيچي مگه ميشد دليل نغ زدنام همين بود ولي تو لياقت منو نداشتي واقعا نداشتي اگه داشتي با دخترا نميپريد،اگه داشتي،واقعا واست ارزش داشتم،اين آخريا تو خونت همش گريه ميكردم فوق العاده بهم ريخته بودم احساس پوچي ميكردم آخه 3ساله باهميم ولي من تو اين3سال اصلا زندگي نميكردم مث يه مرده متحرك عاشق بودم،3سال از بهترين روزامو گرفتي محمود اذت نميگذرم براي خرجي ندادنات يادش ميفتم دوست دارم بميرم ميرفتم دانشگاه ازشدت گشنگي از حال ميرفتم كه يه موقع پول اظافي اذت نگيرم اذيت بشي ولي الان كه نگاه ميكنم داشتي و ندادي  تو دانشگاه از حال ميرفتم ميبردنم درمانگاه سر كوچه دانشگاه قسم شون ميدادم بهت زنگ نزنن واي چه روزاي خفت باري من تو زندگيم يه بار دست جلو بابام دراز نكردم كه بگم پول بده هميشه حسابمو كيفم پر بود  ولي شب رفتن به دانشگاه بايد به زبون مياوردم كه آقاي محمود حاج سليمي پول داري به من بدي يه چند باري كه پول نذاشتي يا به گفته خودت فراموش كردي نرفتم دانشگاه سر اين موضوع چقدر از استادا التماس ميكردم حذفم نكنن،يه بارم يكي از استادا(تنها استادي كه دليل نيومدنم رو بهش گفته بودم چون ميخواست حذفم كنه) 20تومن داد گفت نگه دار سري بعد خواستي بياي سر كلاسم بهونه پولو نياري محمود مردم(البته نگرفتم)واي اون روز اعتراف ميكنم چند بار از وسط خيابون راه رفتم تا يه ماشين بيادو لحم كنه آخه خورد شده بودم بخاطر كسي كه دوسش داشتم ولي تو ارزششو نداشتي،سر كلاساي استاد فرجي رو هم نميرفتم چون پول نداشتم بهش بدم پول شهريه كلاسا رو،تو اين 3سال تو يه جفت كفش اونم چون كفشام واقعا فجيع بودن واسم خريدي،2تا مانتو به سليقه خودت اون پلنگي واون آجريه رو ميگما،2تا لاك اينارم دم آخري خريدي كه عذاب وجدان نداشته باشي بي وجدان،من دختر بابام بچه دهات نبودم كه داشتي عذابم ميدادي خير سرم بچه شمال تهرانم،ولي اعتراف ميكنم وقتي اومدي خواستگاريم چشم و دلم بسته بود من نميدونم چجوري آخه چجوري تو بچه جنوب شهري اونم نه واسه تهران واسه داهاتاي شاهرودو قبول كردم،كاش اون موقع كه بابات روش نميشد بياد خونمون چون ميگفت به شما نميخوريم ما بالا شما پايين كمي رو حرفش وايساده بود،يادم مياد ميگفتي وقتي اومدين خونمون كلي خجالت كشيدين رفتين مامانتو مجبور كردين مبل بخره واي خدا يعني من اين همه فاصله رو نديدم شايد چون بابابزرگت(بابا عليت)دعا نويس بوده ياد گرفته بودي چشم ودهن منو خوانوادمو بستين،آخه شما خانوادگي خيلي تو اين خطاييد،لعنت به دل سياه شيطون از وقتي باهات آشنا شدم شايد به زوز چند ركعتي نماز به اين تن خسته زده باشم،واي واسه امروز بسه كمي خالي شدم

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

بر نگرد..
خاطراتت را سوزانده ام..
دیگر اثری از تو در دلم نمیبینم..
جوابت " نه" است!!
برو...خوش باش با همان دلایلی كه روزی به خاطرشان از كنارم رفتی...
برنگرد تمام شده ای برایم...

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

شیشه نازک احساس مرا دست نزن

چندشم می شود از لکه انگشت دروغ

شیشه نازک احساس مرا دست نزن

چندشم می شود از لکه انگشت دروغ

آنکه می گفت که احساس مرا می فهمد

کو کجاست ؟

که احساس مرا مفت فروخت

آنکه می گفت که احساس مرا می فهمد

کو کجاست ؟

که احساس مرا مفت فروخت

عکس های فانتزی

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

نباید شیشه را با سنـــــــــگ بازی داد !

نباید مست را در حال ِ مستــــــی . . . دست ِ قاضـــــــــی داد !

نباید بی تفاوت !

چتر ماتـــــــــــــــــم را . . . به دست ِ خیــــــــــــــــس ِ باران داد !

کبوترها که جز پرواز ِ آزادی نمی خواهند !

نباید در حصار ِ میـــــــــــــله ها . . . با دانه ای گنــــــدم . . . به او

تعلیم ِ مانـــــــــــدن داد !

عاشقانه های جدید و رمانتیک

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

يك روز

يك شب

يك روز

يك شب

يك روز...

تا چند بايد بشمرم؟؟؟

تا تمام شود اين شب ها و روزها....

خيلي مانده خدا؟

خدا جون خيلي خستمامنو ببر...

عاشقانه های جدید و رمانتیک

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

راننده تاکسی اسکناس رو گرفت و پرسید: ۱نفری؟ مکث کردمو گفتم خیلی وقته

عاشقانه های جدید و رمانتیک (1)

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

اگردو نفر لـب پرتــــــگاه باشن کـــدومو نجات میدی؟؟؟؟

 

اونی که دوسـتش داری؟؟؟یا اونی که دوسـتت داره؟؟؟

 

http://www.aftablog.com/uploads/s/sib-e-khoshboo/36305.jpg


+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

هرگز ب گذشته برنگرد
اگر سیندرلا برای برداشتن کفشش برمیگشت
هیچ وقت ی پرنسس نمیشد!!

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

شنیده بودم
"پــــا"
"قــلب دوم" است
اما باور نداشتم
تا آن زمان که فهمیدم وقتی دل مانـــدن ندارم
پای ایستادن هم نیست ...

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

گروه اینترنتی ایران ناز

دیر فهمیدم ..
خیلی دیر ...
" عزیزم " ...
" گلم " ...
"عشقم "....
تکیه کلامش بود
!

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

آن شرلی هم نشدیم که لااقل
یکی ازمون بپرسه :
آنه ، تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت !!؟          

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

از " نبودنـــــت " دلگیر نیستم...

از اینکه روزگاری " بـــــــودی " دلگیرم...


+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

بـرای ِ فرامـوش کردنـَـت ، هـر شـَب آرزوی ِ آلــزایمـر مـی کنـَم .

خــوش بـه حــال ِ تــو ،

کــه وقتــی "او " آمـــد ؛ بـدون ِ هیــچ دردِســَری ،

فرامــوشـــَم کــَردی ...



+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |


بـخـنـد . . .

آنـقـدر بـلنـد

کـہ همـہ بـشنوند صداے خنـده هایتــ را

صـداے همـیشـہ خـوبــ بـودنتــ را . . .

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

این روزها …

یا به تو می اندیشم،

یا به این می اندیشم، که چرا !؟

به تو می اندیشم ...!تو كه آخر هر چي نامردي

 


+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

دَردِ مَــن


تَنهــآیی ام نیست


دَردِ مَـــن این اَسـت


کِه هَــــر روز اَز خــودم مـیـپـُرسـَم


مَگَــر خودش مَـــرآ اِنـتـِخـاب نَـکَرد...؟

 

 

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

من گاهی با خیال تو میخندم هنوز ....

 

http://s1.picofile.com/file/7521534080/Black_and_0f52.jpg

+ یه زمانی میرسه ....
که خاطره های خوب هم ؛
آدمو دیوونه میکنن ... !!!

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

خسته شدم از بس ادای کوه بودنو در آوردم می خوام خودم باشم

میخوام بریزم پایین...

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |



آنه !

تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت

وقتی روشنی چشمهایت

در پشت پرده های مه آلود اندوه ، پنهان بود...

با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکی ات

از تنهایی معصومانه دستهایت

آیا می دانی که در هجوم دردها و غم هایت

و در گیر و دار ملال آور دوران زنگی ات

حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود..!!؟

آنه !

اکنون آمده ام تا دستهایت را به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری

در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی

و اینک آنه !

شکفتن و سبز شدن در انتظار توست ، در انتظار تو...


+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

ديروز داشتم از كارگاه استاد ميومدم يعني استاد تا سر هفت حوض منو رسوند چون شب شده بود ساعت حوالي 7.30بود پياده شدم تا پيش بابام پياده رفتم يه دفعه يكي صدام كرد برنگشتم،يعني نفهميدم با منه،اومد جلوم وايساد احوال پرسي،منم زدم تو برجكش گفتم بچه برو دنبال تيله بازيت،خنديد گفت بيا با هم بريم قبلش بريم كافي شاپ،كپ كردم گفت منظور بدي نداشتم بخدا،گفتم برو پسر برو مامانت نگرانت ميشه،با خنده گفت من ميشناسمتت بخدا خونتون.....محل كار بابات.....فهميدم بله خيلي وقته زير ذره بينم ،گفت ديدمت محل پسرا نميدي و خيلي سر سنگيني،از همينت خوشم مياد،گفتم حرفات تموم شد ميتوني بري،گفت از همين سر سختيات خوشم مياد ديگه،واسم سوال شد اين آمار دقيق منو از كجا داره،گفتم بپرسم،اون حتي شماره گوشي منو داشت،گفت كل هفت حوض آشنا دارم يادته رفتي سيم كارت ايرانسلتو فعال كني شماره قبليتم دادي من رفتم با كلي التماس از دوستم شمارتو گرفتمو.....خدايي ناراحت شدم از حرفاش بد خورد تو برجكم دلم ميخواست گريه كنم،قيافمو ديد شمارشو دادوبا خنده گفت دنيا خانم از عيد پي كارتم ،بهت شماره بدم نيتم خيره،منو با اين هرزه تو خيابون اشتباه نگير،تو ارزشت بيشتر از اين كه يه علاف  كه بياد بهت شماره بده،با خنده موزيانه گفت اصلا كسي جرات نداره بياد بهت شماره بده،بعد گفت اگه دوست داشتي....خداحافظي كردو رفت،(آخه هم كپ كرده بودم هم نزديك بود گريم بگيره)منم موندم با يه عالمه سوال البته تا محل كار بابام باپرشياي سفيدش قدم به قدم باهام اومد البته من چسبيده به ديوار راه ميرفتم اون چسبيده به جدول خيابون

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

نخواست او به من خسته ، بی‌گمان ، برسد

شکنجه بیشتر از این‌؟ که پیش چشم خودت‌

کسی که سهم تو باشد، به دیگران برسد

چه می‌کنی‌، اگر او را که خواستی یک عمر

به راحتی کسی از راه ناگهان برسد...

رها کنی‌، برود، از دلت جدا باشد

به آن‌که دوست‌تَرَش داشته‌، به آن برسد

رها کنی‌، بروند و دو تا پرنده شوند

خبر به دورترین نقطه جهان برسد

گلایه‌ای نکنی ‌، بغض خویش را بخوری‌

که هق‌هق تو مبادا به گوششان برسد

خدا کند که‌... نه‌! نفرین نمی‌کنم‌، نکند

به او، که عاشق او بوده‌ام‌، زیان برسد

خدا کند فقط این عشق از سرم برود

خدا کند که فقط زود آن زمان برسد...

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

گروه اینترنتی ایران سان

هر وقت از دست کسی یا چیزی ناراحت شدی
فقط یه لحظه , یه لحظه
به نبودنش یا نداشتنش فکر کن.....!
 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |


گروه اینترنتی ایران سان


وقتی‌ کسی‌ رو پیدا کردی ؛
که کنارش بدون هیچ دلیلی ،
فقط به خاطر اینکه کنارشی ! خوشحالی‌ ....
دیگه به درک که بقیه چی‌ میگن !
کنارش باش و از کنار هم بودن لذت ببر ... /.

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |