دنيا

   

 

          عشـــــــقم تولدت مبارک.

                          دختــــرانــــ شیــــک ShikiGirls.mihanblog.comدختــــرانــــ 
شیــــک ShikiGirls.mihanblog.com

        تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.comتصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.comتصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.comخداوندا از اینکه در این روز همسرم را آفریدی سپاسگذارم.تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.comتصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.comتصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.com

جــایی بایـــد باشــــد

غـــیــــــر از ایــــن کــنـج تـنـــهایــی!

تـــــا آدمـــــ  گـــــاهـــــی آنـــجــا جـــانــ بدهــــد!

مـــثـــلا آغــــــوش تو!!

جـــــان مــی دهـــد بـــــرای جــــــان دادن

 

مـَــردِمَــטּ ،

اَز آ טּ دَستـــِﮧ مَعدود مَردآنے اَستـــ ،

کـِﮧ وقتے نمـ ـےِ بینیـ ـےِ اَشــ اِنگآر چـــیز بُزُرگـ ـےِ کـَمــ دآرے ...

چــیزے قـَدِ تَمـــآمـِــ نَــهآیـَتـِــدوسـتــ دآشتَــــטּ ،

کـِﮧ بـآ کـَسے تـِکرآر نِمیــشَوَد ...


عشــــــــــــــــــق مــــن عاشــــــــــــــــقتم

                    


 

قـــــــلمــــمـ را بـــــــــــدهـــید؛

شعـــــریــــــــــــــــ بهــ ذهنــم رسیــــده استـــــــــــــ؛

بـایـــــــــــــد زودتـر بنـــویســـمــــــ؛

..............(تــــــــــــــــــــــو)!...............همــــــینـــــ خوبـــــــــ استــــ،همیــــــــــنـــــ!

اینـــ خــــودشـــ یکــــــــ دیـــــوانـــــ غزلـــــ استـــــــــ.............

                     

 

 

چند وقتے  است

 

 کہ 

 

 فکر مے  کنم

 

کہ 

 

 نکند تو خود منے 

 



 اصلآ چہ تفاوتے  دارد ؟؟
   من ؟  
 
تـــو؟


 

  ما ؟   
همه ے این ها

 

فقط ضمیرند

 

براے صدا کردن

 



  حتے 

 

 

نامت هم آن چیزے  نیست

 

 کہ 

 

 من در تو می بینم .

 



 
بزرگتر از آنے 

 



  کہ

 

 

 در یک اسم جا شوے 

 

 


 

مے  خواهم اפساسم را بنویسم : دوستت دارم

 


  باز هم تکرارے  شد

 



 
و همان

 

 

دوستت دارم   ساده 

 

تو 
اما دست کم نگیر
 

دوستت دارم

س بهــــــــــار زنــــــدگـــــــــیت مـــــــــبارکـــــ عـشـــقـــمـــ

                                   

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

آن زمان ها در دل شب های خویش

کاخ عشق و آرزویی داشتم
در درون قصر رویاهای خود

شهرزاد قصه گویی داشتم
گفت و گو با ماه رویی داشتم

آه تا او بود و آن گفتار او
زنده گی با قصه ها پیوسته بود

چشم تا بگشودم از رویای خود
آن پرستو از بَرَم پر بسته بود ...

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

گجه لر فیکرینن یاتا بیلمیرم

بو فیکری باشیمنان آتا بیلمیرم

گجه لر عیشقینن یاتا بیلمیرم

بو عیشقی باشیمنان آتا بیلمیرم

نی نی ایم کی سنه چاتا بیلمیرم

آیریلیخ آیریلیخ آمان آیریلیخ

هر بی دردن اولار آمان آیریلیخ

اوزوندور هیجرینن قارا گجه لر

بیلمیرم من گدیم هارا گجه لر

وروبدو قلبیمه یارا گجه لر

آیریلیخ آیریلیخ آمان آیریلیخ

هر بی دردن اولار آمان آیریلیخ

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

 

مرداب

 

میون یه دشت لخت زیر خورشید کویر
مونده یک مرداب پیر توی دست خاک اسیر
منم اون مرداب پیر از همه دنیا جدام
داغ خورشید به تنم زنجیر زمین به پام

من همونم که یه روز می خواستم دریا بشم
می خواستم بزرگترین دریای دنیا بشم
آرزو داشتم برم تا به دریا برسم
شبو آتیش بزنم تا به فردا برسم

اولش چشمه بودم زیر آسمون پیر
اما از بخت سیام راهم افتاد به کویر
چشم من به اونجا بود پشت اون کوه بلند
اما دست سرنوشت سر رام یه چاله کند

توی چاله افتادم خاک منو زندونی کرد
آسمونم نبارید اونم سرگردونی کرد
حالا یه مرداب شدم یه اسیر نیمه جون
یه طرف میرم تو خاک یه طرف به آسمون

خورشید از اون بالاها زمینم از این پایین
هی بخارم می کنن زندگیم شده همین
با چشام مردنمو دارم اینجا می بینم
سرنوشتم همینه من اسیر زمینم

هیچی باقی نیست ازم لحظه های آخره
خاک تشنه همینم داره همراش می بره
خشک میشم تموم میشم فردا که خورشید میاد
شن جامو پر می کنه که میاره دست باد

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

فيلمهاي گوگوش

 بیم و امید

گدایان تهران

ستاره هفت آسمون

سه دیوانه

پنجره

احساس داغ

بی تا

ممل امریكایی

شب غریبان

همسفر

ماه عسل

نازنین

در امتداد شب

امشب اشكی می ریزد

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

دلم تنگه برای گریه کردن
کجاست مادر کجاست گهواره ی من
همون گهواره ای که خاطرم نیست همون امنیت حقیقی و راست
همون جايی که شاهزاده قصه همیشه دختر فقیر و می خواست
همون شهری که قد خود من بود
از این دنیا ولي خیلی بزرگتر نه ترس سایه بود نه وحشت باد
نه من گم می شدم نه یه کبوتر
دلم تنگه برای گریه کردن
کجاست مادر کجاست گهواره ی من
نگو بزرگ شدم نگو که تلخه نگو گریه دیگه به من نمی یاد
بیا منو ببر نوازشم کن دلم آغوش بی دغدغه ميخواد
تو این بستر پاییزی مدفون که هر چی نفس سبزه بریده
نميدونه کسی چه سخت موندن مثل برگ روی شاخه ی تکيده
دلم تنگه برای گریه کردن
کجاست مادر کجاست گهواره ی من
ببین شکوفه ی دل بستگی هام چه قدر آسون تو ذهن باد میمیره
کجاست آن دست نورانی و معجز ؟ بگو بیاد و دستمو بگیره
کجاست مریم ناجی مریم پاک
چرا به ياد این شکسته تن نیستتو رگبار هراس و بی پناهی چرا دامن سبزش چتر من نیست
دلم تنگه برای گریه کردن کجاست مادر کجاست گهواره ی من

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

من آمده ام وای وای ، من آمده ام
عشق فرياد كند
من آمده ام كه ناز بنياد كند
من آمده ام

اي دلبر من الهي صد ساله شوی
در پهلوی ما نشسته همسايه شوی
همسايه شوي كه دست به ما سايه كنی
شايد كه نصيب من بيچاره شوی

من آمده ام وای وای، من آمده ام
عشق فرياد كند
من آمده ام كه ناز بنياد كند
من آمده ام

عشق آمد و خيمه زد به صحرای دلم
زنجير وفا فكنده در پای دلم
عشق اگر به فرياد دل ما نرسد
ای وای دلم واي دلم وای دلم

من آمده ام وای وای من آمده ام
عشق فرياد كند
من آمده ام كه ناز بنياد كند
من آمده ام

بيا كه برويم از اين ولايت من و تو
تو دست منو بگير و من دامن تو
جايي برسيم كه هر دو بيمار شويم
تو از غم بي كسی و من از غم تو

من آمده ام وای وای من آمده ام
عشق فرياد كند
من آمده ام كه ناز بنياد كند
من آمده ام

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

تو از كدوم قصه اي كه خواستنت عادته
نبودنت فاجعه بودنت امنيته
تو از كدوم سرزمين تو از كدوم هوايي
كه از قبيله ي من يه آسمون جدايي

اهل هر جا كه باشي قاصد شكفتني
توي بهت و دغدغه ناجي قلب مني
پاكي آبي يا ابر نه خدايا شبنمي
قد آغوش مني نه زيادي نه كمي

منو با خودت ببر اي تو تكيه گاه من

خوبه مثل تن تو با تو همسفر شدن
منو با خودت ببر من به رفتن قانعم
خواستني هر چي كه هست
تو بخواي من قانعم

اي بوي تو گرفته تن پوش كهنه ي من
چه خوبه با تو رفتن رفتن هميشه رفتن
چه خوبه مثل سايه همسفر تو بودن
هم قدم جاده ها تن به سفر سپردن

چي مي شد شعر سفر بيت آخرين نداشت
عمر پوچ من و تو دم واپسين نداشت
آخر شعر سفر آخر عمر منه
لحظه ي مردن من لحظه ي رسيدنه

منو با خودت ببر اي تو تكيه گاه من

خوبه مثل تن تو با تو همسفر شدن
منو با خودت ببر من حريص رفتنم
عاشق فتح افق دشمن برگشتنم

منو با خودت ببر منو با خودت ببر

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

تو نه باروني ، نه شن باد
تو نه مرهمي ، نه فرياد
تو نه خسته اي ، نه همپا
تو نه از غيري ، نه از ما
تو نه بيرون ، نه دروني
تو نه ارزون ، نه گروني
تو نه خاکي پوشش گنج
نه يه مُهره روي شطرنج
تو فقط هستي که باشي
تو نه مرگي نه تلاشي
نمي تونم ... نمي تونم
تو رو همصدا بدونم !
تو يه روز سبزي ، يه روز زرد
يه روز همدردي ، يه روز درد
اگه اشتباه مي خونم
بگو ، راست بگو ، بدونم
تو کدوم رنگي ؟! کدوم بو ؟!
اگه سکه اي کدوم رو ؟!
که نه ظلمت ، نه فروغي
نه رکودي ، نه بلوغي
نکنه حرفاي خامم خاطر عزيزو آزرد
نکنه اسم حقيرم توي کتاباي تو خط خورد

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

خوابم يا بيدارم تو با مني با من
همراه و همسايه نزديك تر از پيرهن
باور كنم يا نه هرم نفسهاتو
ايثار تن سوز نجيب دستاتو

خوابم يا بيدارم
لمس تنت خواب نيست
اين روشني از توست
بگو از آفتاب نيست
بگو كه بيدارم
بگو كه رويا نيست
بگو كه بعد از اين
جدايي با ما نيست

اگه اين فقط يه خوابه تا ابد بذار بخوابم
بذار آفتاب شم و تو خواب از تو چشم تو بتابم
بذار اون پرنده باشم كه با تنزخمي اسيره
عاشق مرگه كه شايد توي دست تو بميره

خوابم يا بيدارم اي اومده از خواب
آغوشتو وا كن قلب منو در ياب
براي خواب من اي بهترين تعبير
با من مدارا كن اي عشق دامنگير

من بي تو اندوه سرد زمستونم

پرنده اي زخمي اسير بارونم
اي مثل من عاشق همتاي من محجوب
بمون ، بمون با من اي بهترين اي خوب

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |


بشنو همسفر من
از اين قصه تلخ راه دشوار
ای تو تك چراغ اين شب تار

اين كه گذشتن از كنار قصه ها نيست
اين كه يه تصوير از سقوط آدما نيست

ما بي تفاوت به تماشا ننشستيم
ما خود درديم اين نگاهی گذرا نيست

سفر چه تلخه در امتداد اندوه
حس كردن مرگ لحظهء ويرانی كوه

همپای هر بغض شكستن و چكيدن
از درد غربت بي صدا فرياد كشيدن

بشنو همسفر من
با هم رهسپار راه درديم
با هم لحظه ها را گريه كرديم

ما در صداي بي صداي گريه سوختيم
ما از عبور تلخ لحظه قصه ساختيم

از مخمل درد به تن عشق جامه دوختيم
تا عجز خود را با هم و بي هم شناختيم

تنهايي رفتيم به عجز خود رسيديم
با هم دوباره زهر تنهایی چشيديم

شايد در اين راه اگر با هم بمانيم
وقت رسيدن شعر خوشبختی بخوانيم

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

باور كن ، صدامو باور كن
صدایی كه تلخ و خسته ست
باور كن ، قلبمو باور كن
قلبي كه كوهه اما شكسته ست
شكسته ست

باور كن ، دستامو باور كن
كه ساقهء نوازشه
باور كن ، چشم منو باور كن
كه يك قصيده خواهشه

وسوسهء عاشق شدن
التهاب لحظه هامه
حسرت فرياد كردنه
اسم كسی با صدامه

اسم تو هر اسمی كه هست
مثل غزل چه عاشقانه ست
پر وسوسه مثل سفر
مثل غربت صادقانه ست

باور كن اسممو باور كن
من فصل بارون برگم
مطرود باغ و گل و شبنم
درختم درخت خشكی
تو دست تگرگم

باور كن هميشه باور كن
كه من به عشق صادقم
باور كن حرف منو باور كن
كه من هميشه عاشقم

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

   ترانه ها با ضرباهنگی تند

آسمون لخته ستاره ها جفته                    پسرا دس بزنین که دخترا مفته

اقا اومد عغدش کنه                                 خدا سفید بختش کنه

اقا داماد یک پارچه                                  حالا دیگه وقت ماچه 

اقا فلانی سرت سلامت                          عروس اولی ت عالی در امد 

ای ابلیمو ای ابلیمو                                عروس را بر دیم با اجازه زنو عمو 

ای اوشن اویشن اویشن                         خونه دوماد شد روشن

ای رشته رشته رشته تو اسمون نوشته     دختر... امشو شده به یک فرشته 

ای ریزه    ریزه     ریزه     ریزه                   هر دوش برام عزیزه 

ای گشینیز گشینیز گشینیز                    ننه ی عروس شد ریشمیز

ابرو نداره هیچی                                   چیشش کپه ی نخودچی

اسب باباش   سواره                             رفته عروس بیاره

انار دون      دونه                                  عروس شده دیوونه 

اون بری ها هو                                    به اب میگن او 

اوی الو الو الو                                     قومای عاروس خو الو

ای باغچه مون پیازه                            ننه دوماد  درازه       

ای باغچه مون ریحونه                        ننه عاروس ویلونه 

ای شونه زن بزن ! ای حنابند حنابند     ای کیسه مال کیسه بمال

ایم شکر خدا شد                             که دوماد مال ما شد

باز شود دیده شود                           شاید پسندیده شود

بازم خواست خدا شد                      که عروس مال ما شد 

بیارین صندلی و صندلی پوش           بیارین چادر و چاقچور عروس

بیش تر از این نداشتیم                   اگه نه رو سر می ذاشتیم

تو باغچه مون اناره                        مادر شوهر بی عاره    !

چه خوب شد خوشمون شد          دوماد مار خودمون  شد

حساب سوله داشتند                  ادمه گری نداشتند 

خونه بابا نون و انجیر                   خونه شوهر نون و زنجیر

داماد عرق کن                           هزاری ورق کن

داماد ما ریش داره                     یک گله ی  میش  داره

در چمدون بسته شد                قومای دوماد خسته شد 

دست     دست     دس            دوماد           مرقس 

دست شما بی بلا                   الاهی برین   کربلا 

دو استکان   چینی                   ننه داغش نو ینی

دو شمع و دو لاله                     ببوسش که حلاله

دوماد گلی به جمالت               دوماد زنت حلالت

دوماد چرا می خنده                 فردا تو صف قنده 

سبد سبد گل یاس                  عروس خانم چه زیباس

سر   قند  پولکی                    داماد ما چه هولکی 

سر   قند  تو   هوایی              به خدا   خودت   میایی

سر  قند سر بالا                    عروس ما مدل بالا

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

 

* توی گستردهء رویا ای سوار اسب ابلق *

 

 

* دنبال کدوم مسیری توی تاریکی مطلق *

 

 

* ای به رویا سر سپرده با تو ام ای همه خوبی *

 

 

* راهی کدوم دیاری  آخه با این اسب چوبی *

 

 

* با تو ام ای که تو فکرت با هر عشق و با هراسمی *

 

 

* رهسپار فتح قلب ماه پیشونی طلسمی *

 

 

* توی دستای نجیبت عکس ماه پیشونی داری *

 

 

* واسه پیدا کردن جاش دنیا رو نشونی داری *

 

 

* ماه پیشونی تو قصه فکر بیداری تو خواب *

 

 

* خورشید هفت آسمون نیست عکس خورشید توی آب *

 

 

* سشاز خواب قصه بلد شو اسب چوبی تو رها کن *

 

 

* ماه پیشونی مال قصه ست مرد من من و صدا کن *

 

 

* اگه از افسانه دورم اگه ماه پیشونی نیستم *

 

 

* اگه با زمین غریبه اگه آسمونی نیستم *

 

 

* واسه خواب خستگی هات مثل یک قصه لطیفم *

 

* به صداقت تو مومن  مثل  قلب  تو  شریفم *


+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

داغ یک عشق قدیمو اومدی تازه کردی
شهر خاموش دلم رو تو
پرآوازه کردی
آتش این عشق کهنه دیگه خاکستری بود

اومدی وقتی تو سینه نفس آخری
بود
به عشق تو زنده بودم

منو کشتی

دوباره زنده کردی

دوستت
داشتم
دوستم داشتی

منو کشتی

دوباره زنده کردی

تا تویی تنها بهانه واسه
زنده بودنم
من به غیر از خوبی تو مگه حرفی میزنم؟

عشقت به من داد عمر
دوباره
معجزه با تو فرقی نداره

تو خالق من بعد از خدایی

در خلوت من تنها
صدایی
به عشق تو زنده بودم

منو کشتی

دوباره زنده کردی

دوستت
داشتم
دوستم داشتی

منو کشتی

دوباره زنده کردی

رفته بودیم هر چی که
داشتیم دیگه از خاطر من
کهنه شد اسم قشنگت میون دفتر من

من فراموش کرده بودم
همه روزای خوبو
اومدی آفتابی کردی تن سرد غروبو

عشقت به من داد عمر
دوباره
معجزه با تو فرقی نداره

تو خالق من بعد از خدایی

در خلوت من تنها
صدایی
به عشق تو زنده بودم

منو کشتی

دوباره زنده کردی

دوستت
داشتم
دوستم داشتی

منو کشتی

دوباره زنده کردی

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

برای خواب معصومانه عشق

کمک کن بستری از گل بسازیم

برای کوچ شب هنگام وحشت

کمک کن با تن هم پل بسازیم

کمک کن سایه بونی از ترانه

برای خواب ابریشم بسازیم

کمک کن با کلام عاشقانه

برای زخم شب مرهم بسازیم

کسی به فکر مریم های پر پر

کسی به فکر کوچ کفترا نیست

به فکر عاشقای در به در باش

که غیر از ما کسی به فکر ما نیست

تورو می شناسم ای شبگرد عاشق

تو با اسم شب اشنایی

از اندوه تو و چشم تو پیداست

که از ایل تبار عاشقای

تو رو می شناسم سر در گریبون

غریبگی نکن با هق هق من

تن شکستتو بسپار به دست

نوازش های دست عاشق من

به دنبال کدوم حرف و کلامی

سکوتت گفتن تمام حرفهاس

تورو از تپش قلبت شناختم

تو قلبت.قلب عاشقای دنیاس

تو با تن پوشی از گلبرگ وبوسه

منو به جشن نور واینه بردی

چرا از سایه های شب بترسم

تو خورشید به دست من سپردی

کمک کن جادهای مه گرفته

من مسافر و از تو نگیره

کمک کن تا کبوتر های خسته

روی یخ بستگی شاخه نمی رن

کمک کن از مسافر های عاشق

سراغ مهربونی رو بگیریم

کمک کن تا برای هم بمونیم

کمک کن تا برای هم بمونیم

بزار قسمت کنیم تنهاییمونو

میون سفره شب تو با من

بذار بین من و تو دست های ما

پلی باشه واسه از خود گذشتن

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

  صدای تو،بیداری ریشه،

 آوار سبز برگه!

 

صدای تو،پر وسوسه

 

مثل شب خونی تگرگه!

 

صدای تو آهنگ شکستن،بغض یه دنیا حرفه!

 

تصویری از آواز صریح قندیل نور و برفه!

 

هیشکی مثل تو نبود،

 

هیشکی مثل تو منو باور نکرد

 

هیشکی با من مثل تو،

 

توی نقب شب من سفر نکرد

 

هیشکی مثل تو نبود

 

ساده مثل بوی پاک اطلسی

 

یا بلوغ یه صدا

 

میون دغدغه ی دلواپسی

 تو غرورت مثل کوه،

 

مهربونیت مثل بارون، مثل آب

 

مثل یه جزیره،دور

 

مثل یه دریا،پر از وحشت خواب

 

هیشکی مثل تو نرفت

 

هیشکی مثل تونموند

 

شعرهای تنها ییمو

 

هیشکی مثل تو نخوند

 

همه حرفام مال تو

 

همه شعرهام مال تو

 

دنیای من شعر مه

 

همه دنیام مال تو

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

 

گریه کنم یا نکنم ..........................حرف بزنم یا نزنم

 

من از هوای عشق تو ......................دل بکنم یا نکنم

 

با این سوال بیجواب..................پناه به آینه میبرم

 

خیره به تصویر خودم ...................میپرسم از کی بگذرم

 

یه سوی این قصه تویی..............یه سوی این قصه منم

 

بسته به هم وجود ما...................تو بشکنی من میشکنم

 

نه از تو میشه دل برید .................نه با تو میشه دل سپرد

 

نه عاشق تو میشه موند................... نه فارغ از تو میشه موند

 

هجوم به بن بست رو ببین......................هم پشت سر هم روبه رو

 

راه سفر با تو کجاست..............................من از تو میپرسم بگو

 

بن بست این عشق رو ببین..................هم پشت سر هم روبه رو

 

راه سفر باتو کجاست....................من از تو میپرسم بگو

 

تو بال بسته منی...........................من ترس پرواز تو ام

برای آزادی عشق.....................از این قفس من چه کنم

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

 

 
"فائقه آتشین" ملقب به گوگوش در ۱۸ بهمن ۱۳۲۹ در خیابان سرچشمه تهران از پدر و مادر آذربایجانی که از مهاجران آذربایجان شوروی سابق بودند متولد شد. نام فائقه را بر وزن نام مادرش فائزه برای او انتخاب کردند. در سن دو سالگی پدر و مادرش از هم جدا شدند.
 
 
 گوگوش یک برادر تنی کوچکتر داشت که در سن ۲۴ سالگی براثر رماتیسم قلبی درگذشت و سه برادر ناتنی از پدرش و یک برادر و یک خواهر ناتنی از مادرش که بعد از جدایی با یک مرد کلیمی ازدواج کرده بود، دارد. در همسایگی آنها یک خانواده ارمنی زندگی می کردند که او را از کودکی با نام گوگوش صدا می زدند و با اینکه گوگوش معمولا اسم مرد ارمنی است اما این اسم برای همیشه ماندگار شد و بعدها که او کار هنری را شروع کرد همین اسم را روی خودش گذاشت.
 
 
 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

اگر خداوند چشم در جشمت نهد و گوید :

 

فرمانت دهم تا زنده ای به شادی در این جهان سرکنی ...

چه خواهی کرد ؟

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

از گل کوزه ای می سازیم ِ اما این خالی درون کوزه است که آب را در درون خود جای می دهد .

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

من که تسبیح نبودم تو مرا چرخاندی

 

من که تسبیح نبودم تو مرا چرخاندی

مشت بر مهره ی تنهایی من پیچاندی

            مهر دستان تو دنبال دعایی می گشت

            بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی

ذکرها گفتی و بر گفته ی خود خندیدی

از همین نغمه ی تاریک مرا ترساندی

            بر لبت نام خدا بود ، خدا شاهد ماست

            بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی

دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت

عادتت را به غلط چرخه ی ایمان خواندی

            قلب صد پاره ی من مهره ی صد دانه نبود

            تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی

جمع کن رشته ی ایمان دلم پاره شدست

من که تسبیح نبودم تو چرا چرخاندی؟

            نغمه رضایی

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |


دهاتي وار دوستات دارم دهاتي

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

هيچ چيز مث امنيت داشتن در كنار تو آرومم نميكنه كله پوك

i

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |

ما برنده ایم
اگر لحظه های شیرین امروز را
قربانی اتفاقات تلخ دیروز نکنیم
پس نـه در حســرت دیـروز و نـه در رویـای فـردا
فقــــط بــرای امــــروز.....!

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |