17مهر

دنيا

ديروز داشتم از كارگاه استاد ميومدم يعني استاد تا سر هفت حوض منو رسوند چون شب شده بود ساعت حوالي 7.30بود پياده شدم تا پيش بابام پياده رفتم يه دفعه يكي صدام كرد برنگشتم،يعني نفهميدم با منه،اومد جلوم وايساد احوال پرسي،منم زدم تو برجكش گفتم بچه برو دنبال تيله بازيت،خنديد گفت بيا با هم بريم قبلش بريم كافي شاپ،كپ كردم گفت منظور بدي نداشتم بخدا،گفتم برو پسر برو مامانت نگرانت ميشه،با خنده گفت من ميشناسمتت بخدا خونتون.....محل كار بابات.....فهميدم بله خيلي وقته زير ذره بينم ،گفت ديدمت محل پسرا نميدي و خيلي سر سنگيني،از همينت خوشم مياد،گفتم حرفات تموم شد ميتوني بري،گفت از همين سر سختيات خوشم مياد ديگه،واسم سوال شد اين آمار دقيق منو از كجا داره،گفتم بپرسم،اون حتي شماره گوشي منو داشت،گفت كل هفت حوض آشنا دارم يادته رفتي سيم كارت ايرانسلتو فعال كني شماره قبليتم دادي من رفتم با كلي التماس از دوستم شمارتو گرفتمو.....خدايي ناراحت شدم از حرفاش بد خورد تو برجكم دلم ميخواست گريه كنم،قيافمو ديد شمارشو دادوبا خنده گفت دنيا خانم از عيد پي كارتم ،بهت شماره بدم نيتم خيره،منو با اين هرزه تو خيابون اشتباه نگير،تو ارزشت بيشتر از اين كه يه علاف  كه بياد بهت شماره بده،با خنده موزيانه گفت اصلا كسي جرات نداره بياد بهت شماره بده،بعد گفت اگه دوست داشتي....خداحافظي كردو رفت،(آخه هم كپ كرده بودم هم نزديك بود گريم بگيره)منم موندم با يه عالمه سوال البته تا محل كار بابام باپرشياي سفيدش قدم به قدم باهام اومد البته من چسبيده به ديوار راه ميرفتم اون چسبيده به جدول خيابون



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |